عدالت صحابه و راستی ایشان:
الله سبحانه وتعالی انس و جن را بخاطر عبادت خود آفریده است، و از میان انسان ها مردمی را برای رسانیدن پیام خویش انتخاب نموده است، پس بر ایشان وحی فرود آورد و ایشان را دستور داد تا شرع او را به مردم برسانند: ((رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً)) [سورۀ نساء: 165] «ما پيغمبران را مژدهرسان و بيمدهنده فرستاديم تا بعد از فرستادن ایشان برای مردمان هیچ حجّت و دليلی بر الله باقی نماند (و نگويند كه اگر پيغمبری به سوی ما میفرستادی، ايمان میآورديم) و الله چيرۀ حكيم است».
و از میان این پیامبران و فرستادگان - علیهم الصلاة و السلام - جناب محمد - صلی الله علیه و آله وسلم - را برگزید تا خاتمۀ آنها بوده باشد، و او را به بزرگترین کتابها که همانا قرآن کریم است، و به کاملترین و آسانترین شریعتها که همانا شریعت اسلام است؛ اختصاص نمود، و بر کسیکه جز اسلام دین دیگری میخواهد به خسارت و زیان حکم نمود: ((وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ)) [سورۀ آل عمران: 85]. «و كسیكه غير از (آئين وشريعت) اسلام، آئينی برگزيند؛ از او پذيرفته نمیشود، و او در آخرت از زمرۀ زيانكاران خواهد بود».
و پیامبرمان محمد – صلی الله علیه و آله وسلم – بر این حکم تأکید نموده فرموده است: ((وَالَّذِي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لاَ يَسمَعُ بِي أحَدٌ مِن هَذِهِ الأمَّةِ يَهُودِيٌّ، وَلاَ نَصرَانِيٌّ، ثُمَّ يَمُوتُ وَلَم يُؤمِن بِالَّذِي أُرسِلتُ بِهِ إلاَّ كانَ مِن أصحَابِ النَّار)) [روایت مسلم: حديث شماره: 153]. «سوگند به ذاتی که جان محمد به دست اوست! آوازۀ مرا هیچکس از این امت نمیشنود، برابر است یهودی باشد یا نصرانی، سپس بر حالی میمیرد که به آنچه من با آن فرستاده شدهام ایمان نمیآورد؛ مگر اینکه او از دوزخیان میباشد».
و بخاطر این وظیفۀ مهم؛ الله متعال کارهایی را تقدیر نموده است که دلالت بر حکمت اوتعالی میکند، برخی از آن قرار ذیل است:
1- الله متعال حفظ و نگبانی قرآن کریم را از تغییر و تبدیل و از کم و زیادتی در آن؛ به عهده گرفته است: ((إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ)) [سورۀ حجر: 9] «بیگمان ما هستیم که قرآن را نازل کردهایم و البته ما هستیم که آنرا نگهدارنده خواهیم بود».
2- از میان همۀ مردم کسانی را انتخاب نمود که شایسته و سزاوار صحبت وهمنشینی پیامبر اوتعالی اند، تا بتوانند سنگینی رسانیدن این پیام خاتم را به تمام مردم متحمّل شوند، چون او دینی است برای تمام مردم اعم از عرب و عجم و سیاه و سفیدشان: ((وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ)) [سورۀ سبأ: 28] «و ما تو را برای جملگی مردمان فرستادهايم تا مژدهرسان و بيم دهنده باشی، و ليكن بسیاری مردم (از اين معنی) بیخبرند (و همگانی بودن نبوّت تو را باور نمیدارند)».
ابن مسعود - رضی الله عنه – فرموده است: «بیگمان الله متعال در دلهای بندگان نگریست پس دل محمد - صلى الله عليه و آله وسلم – را بهترین دلها دریافت، بناءً او را برگزید و به پیام خود فرستاد، سپس در دلهای بندگان بعد از محمد – صلی الله علیه و آله وسلم – نگریست پس دلهای اصحاب وی را بهترین دلها دریافت، بناءً آنها را وزیران پیامبر خود قرار داد که در راه دفاع از دین او میجنگند»[1].
و اینک بشنو این وصف عجیب را برای اصحاب محمد – صلی الله علیه و آله وسلم – از زبان همسر فاطمۀ زهراء، پدر دو نوادۀ رسول الله و سرداران جوانان اهل جنت؛ علی ابن ابیطالب – رضی الله عنه – آنجا که ابو اراکه از او روایت کرده میگوید: من با علی – رضی الله عنه – نماز بامداد را خواندم، چون از سمت راست خود به سوی مردم روی آورد بر جای خود درنگ نمود گویا بر وی غمگینی وپریشانی وجود دارد، بر این حالت بود تا اینکه خورشید در دیوار مسجد به اندازۀ یک نیزه شد؛ آنگاه دو رکعت نماز خواند، سپس دست خود را روی گرداند وفرمود: «سوگند به الله! من اصحاب پيامبر – صلی الله علیه و آله وسلم - را ديدهام، اما امروز هیچ كسی را نمیبینم که به آنها شباهت داشته باشد!! آنها رنگ زرد، ژوليدهموی و غبارآلود شب را به صبح میرساندند، (و در اثر سجدههای طولانی) پيشانیهايشان چون زانوهای بز پينه بسته بود، آنها شب را در رکوع و سجود سپری میكردند، کتاب الله (قرآن کریم) را تلاوت میکردند، ، گاه چهره بر زمين میستودند و گاه پيشانی، و چون روز میشد و الله را یاد میکردند (از ترس اوتعالی) چنان میلرزیدند که درخت در روز طوفانی میلرزد، و از چشمهایشان اشک میریخت تا جایی که لباس هایشان تر میشد، سوگند به الله! گویی که (امروز) مردم در غفلت خوابيدهاند»[2].
البته زندگی پیامبر خاتم – بهترین درود و پاکیزهترین سلام بر وی باد - در مکه به دعوت مردم به سوی اسلام آغاز گردید، پس افراد اندکی از اهل مکه به او ایمان آوردند، او را تصدیق نموده و به پیام و رسالت او ایمان آوردند، و صدق ایمان خود را در صفحات تاریخ روزهای آن دوران ثبت نمودند، پس هیچ روزی نمیگذشت مگر اینکه تنگی بر ایشان افزوده میشد، و مشرکان روش نو و تازهای در شکنجه و تعذیب آنها پدید میآوردند، و آنها را از زندگی با مردم میراندند و آن هم به سبب تهمتها و بدنامی که از جانب مشرکین به آنها و پیامبرشان بسته میشد، و با همه این رنجها صبر کردند، و پاداش آن را نزد الله شمردند، بلکه بالاتر از آن، کار دعوی بیمثیلی را انجام دادند که در نتیجۀ آن اعداد نو از مردم مکه به دین اسلام مشرف شدند، پس اینجا ایمان راستین مهاجرین هویدا گردید، آنانیکه ثبات وپافشاری بر دین خویش را به قربان ساختن مالها و خانههای خود تاج پوشاندند، و بخاطر آن خانواده و نزدیکان و قبیلۀ خویش را ترک کرده و به سوی حبشه سپس به مدینه هجرت کردند!
پس چه چیز آنها را باعث این همه قربانیها شد؟!
آیا باعث آن، ترس از همان نیرو و حملۀ سخت پیامبر اسلام بود، که نه برای خود ونه برای آنها کدام چاره و قوتی داشت؟!
یا امید به آنچه نزد او بود از مالها و دارائیهای دنیوی، و منصبها و میدالهایی که پیروان خود را به بخشیدن آنها وعده میداد؟!
جواب اینکه: نه این بود و نه آن، بلکه سِر و راز ثبات و قوت آنها همان ایمان راستین آنها بود.
البته نفاق که او عبارت از اظهار کردن ایمان و پنهان داشتن کفر است؛ در دوران مکی هیچ چیزی باعث ظهور آن نبود، چون آنجا کدام نیرویی قابل ترس وجود نداشت تا برخی از مردم ترس از آن ظاهرًا اسلام بیاورند، و همچنان آنجا کدام عوض مادی و سامان دنیوی وجود نداشت که مردم را به ظاهر نمودن اسلام تشویق میکرد، بخاطر این اسباب در میان اصحاب محمد - صلی الله علیه و آله وسلم – هیچ منافقی در دوران دعوت مکی وجود نداشت.
حالا سوال مهم اینکه: آیا مهاجرانی که اینست اخبار آنها، عدول بودند؟!
و چه خواهیم کرد با آن اندازه از دین که آنها به ما رسانیدند؟! آیا آنرا برگردانیم ونپذیریم تا زمانی که عدالت آنها به ما ثابت گردد؟!
البته جوابیکه در مورد آن هیچ مؤمنی شک و شبهه ندارد اینست که: آنها همه عدول بودند چون در قرآن کریم که کلام الله است، ستایش آنها آمده و سبقت وپیشگامی آنها در اسلام و برتری آنها بر همۀ اصحاب؛ ستوده شده است: ((وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)) [سورۀ توبه: 100]«و پيشگامان نخستين از مهاجرین و انصار و كسانیكه به نيكی روش آنان را در پيش گرفتند و راه ايشان را به خوبی پيمودند؛ الله از آنان خوشنود است و ايشان هم از الله خوشنودند، و الله برای آنان بهشت را آماده ساخته است كه در زير (درختان و كاخهای) آن رودخانهها جاری است، و جاودانه در آنجا میمانند. اينست پيروزی بزرگ».
و الله متعال در مدح ایشان فرموده است: ((إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أُوْلَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ)) [سورۀ بقره: 218] «بیگمان كسانی كه ايمان آوردهاند و كسانی كه هجرت نمودهاند و در راه الله جهاد كردهاند؛ آنانند که رحمت الله را چشم میدارند، و الله آمرزندۀ مهربان است».
و همچنان کسانی که به محمد – صلی الله علیه و آله وسلم – بحیث پیامبر ایمان دارند؛ به عدالت آنها اقرار اند، چون پیامبرشان آنها را به این فرمودۀ خود تزکیه نموده است: ((إنَّ فُقَرَاءَ المُهَاجِرِينَ يَسْبِقُونَ الأغْنِيَاءَ يَومَ القِيَامَةِ إلى الجَنَّةِ بِأرْبَعِينَ خَرِيفًا)) [3] «به تحقیق بینوایان مهاجرین در روز قیامت چهل سال پیش از سرمایهداران به جنت وارد میشوند».
پس گواهی به جنتی بودن فرد امکان ندارد مگر برای کسانیکه عدول بوده و در ایمان خود صادق اند.
و کسیکه تزکیۀ رب العالمین را برای مهاجرین نمیپذیرد، و به عدالت آنها معتقد نمیباشد؛ پس تزکیۀ چه کسی را میخواهد پذیرفت؟!
و مؤمنان را در مقابل رد کردن این گونه آیات چه پاسخ خواهد داد؟!
و بعد از اینکه پیامبرمان – صلی الله علیه و آله وسلم – همراه با یاران گرامی خود به مدینه هجرت کردند؛ نزد برادران انصار خویش بحیث مهمانان پائین شدند، آنانکه ایشان را به نیکوترین شیوه اکرام نمودند.
و این انصار که برادران مهاجرین خود را پذیرائی نمودند؛ تاریخ خود را با آبی از طلا نوشتند.
پس چه بود آن پاداشها و وعدههای دنیوی که این مرد راندهشده از طرف قومش که او و کسانیکه با او بودند همه به قتل اخطار داده شده بودند (پیامبر - صلی الله علیه وسلم - و یاران مهاجرینش)؛ برای آنها (انصار) آورده بود؟!
بلکه مبایعت آنها برای او در سِرِّیت و پنهانی تام، و ترس شدید از پیامدهای آن؛ انجام گرفت، اینک بگیرید دو نمونه از حادثۀ بیعت عقبه:
نمونۀ اول: برای ما ثقت عبّاسبن عبدالمطلب، عموی رسولالله - صلى الله عليه وآله وسلم- را به راستی و صداقت انصار هویدا میکند، که وی در این بیعت حاضر شد و آنها را به مقام والای برادرزادۀ خود یادآور ساخت، و حق او را بر ایشان بیان کرد، و گفت: ای گروه خزرج! - مردم عرب، انصار را اعمّ از خزرجيان واوسيان، همه را «خزرج» میناميدند – البته محمد در ميان ما از آن مقام و منزلتی برخودار است که خودتان میدانید، ما تاکنون در برابر قوم خود که رأی و نظر ایشان در مورد پیامبری محمد همانند رأی و نظر ما است؛ ایستاده و از او حمايت کردهايم، پس او در شهر خودش در ميان قوم وقبيلۀ خودش از عزّت و حمايت والایی برخوردار است، و با این همه، او قبول ندارد مگر اینکه به سوی شما بگروَد، و به شما بپيوندد، پس اگر شما میبينيد نسبت به آنچه او را بدان دعوت کردهايد، وفا داريد، و در برابر مخالفانش از او حمايت میکنيد، اين شما و آن مسئوليتی که بر عهدۀ خويش گرفتهايد! و اگر نه او را از همین لحظه رها کنيد؛ زيرا او حالا در ميان قوم و قبيلۀ خود و در شهر خودش از عزت و حمايت برخوردار است!
گفت: به او گفتيم: البته آنچه را که گفتی ما به خوبی شنيديم، اکنون شما ای رسولالله سخن بگوييد، و برای خود و برای پرودگارت هر قول و قرار و پيمانی که دوست داريد از ما بگيريد!. آنگاه رسول الله – صلی الله علیه و آله وسلم – سخن گفتند، پس قرآن تلاوت کردند، و به سوی الله دعوت کردند، و به دین اسلام تشویق کردند، سپس فرمودند: «من با شما بیعت میکنم بر اینکه مرا از آنچه زنان و پسران خود را از آن حمایت میکنید؛ حمایت کنید».[4]
آیا ممکن است عباس – رضی الله عنه – برادرزادۀ خویش را به کسانی تسلیم کند که به صدق ایمان ایشان یقین نداشته، و در عدالت شان شک داشته باشد؟!
اما نمونۀ دوم: پس برای ما بزرگی و خطورت آن کاری را نمایان میکند که مردم انصار میخواهند بر آن اقدام کنند، و همچنان نتایج همپیمانی ایشان با رسول الله – صلی الله علیه و آله وسلم – را آشکار میسازد، اسعد بن زراره - که خردسالترین همۀ هفتاد نفر بود که برای بیعت از مدینه آمدند - گفت: شتاب نکيند، ای اهل يثرب! ما اين همه مسافت طولانی را طی نکردهايم و شکم اشترانمان را بر زمين نکوبيدهايم، مگر به خاطر آنکه میدانستهايم که وی فرستادۀ الله است، و امروز بردن آن حضرت به يثرب، برای ما و شما به معنای جدايی گزيدن از تمامی عرب، وکشته شدن بهترين مردان شما است، و اينکه شمشيرها از هر سوی شما را فراگيرند! آنگاه شما یا اینکه بر اين مسائل شکيبا میباشيد که اجر و پاداش شما بر الله میباشد، و یا اینکه شما از جهت خود نامردی و بزدلی را خوف و هراسی داريد، پس هماکنون آنرا نمایان کنید که این کار برایتان نزد الله معذورتر خواهد بود! گفتند: ای اسعد! دست خویش را از ما دور کن، سوگند به الله! ما این بیعت را هرگز رها نمیکنیم و آنرا از عهدۀ خود بیرون نمیسازیم.[5]
البته جدایی گزیدن آنها از تمام قبایل به ویژه قبایل یهود که با آنها در مدینه میزیستند؛ آنها را به خطر نابودی و ریشهکنی روبرو میکند!
و به همین خاطر اسباب پدید آمدن نفاق در دورانهای نخستین زندگی مدنی موجود نبود، بر این حقیقت حادثۀ ذیل گواه است که البته ظروف و واقعیت مسلمانان را در آن دوران تصویر میکند:
به پیامبر - صلی الله علیه و آله وسلم - گفته شد: چه میشود پیش عبدالله بن ابی بروید، پس رسول الله - صلی الله علیه و آله - وسلم بر مرکبی سوار شده نزد او رفت، و مسلمانان هم با او پیاده رفتند، و بر زمین شورهزاری راه رفتند، پس چون رسولالله - صلی الله علیه و آله وسلم - پیش او رسید؛ (به پیامبر - صلی الله علیه وسلم-) گفت: از من دور شو سوگند به الله که بوی بد مرکب تو مرا آزار داد!! پس مردی از انصار – گویند: عبدالله بن رواحه رضی الله عنه بوده – [6] گفت: سوگند به الله که مرکب رسول الله - صلی الله علیه و آله وسلم - نسبت به تو خوش بویتر است، آنگاه مردی از قوم عبدالله بن ابی بخاطر وی غضب کرد و مرد انصاری را دشنام داد، سرانجام بخاطر هریک از ایشان یارانشان غضب کردند و یک دیگر را با دستها و شاخههای خرما و چبلیها زدند.[7]
و چون الله متعال برای پیامبر خود اجازه داد تا در زمین پابرجا شود و آنهم با وسایل ذیل:
1- مشرَّف شدن سرداران انصار به دین اسلام.
2- برملا شدن عزت و نیروی اسلام بعد از پیروز شدن پیامبر - صلی الله علیه و آله وسلم - در غزوۀ بدر.
آنگاه برخی از اهل مدینه نیازمند به آن شدند که از روی نفاق و بخاطر مصلحت دنیای خویش ظاهرًا خود را مسلمان بخوانند، پس عبدالله بن ابی و مشرکان وبتپرستانی که با او بودند؛ گفتند: اینک دین اسلام پیروز شد، پس ظاهرًا مسلمان شدند.[8]
آغاز ظهور نفاق در مدینه از همین گاه بود، سپس عدد صحابه بعد از فتح مکه زیاد شد، و مردم دسته دسته در دین الله داخل شدند تا اینکه شمارۀ شان در حجة الوداع به دهها هزار رسید.
بنابر آنچه گذشت نکات ذیل روشن میگردد:
1- اینکه «صحبت» دو مفهوم دارد: عام و خاص، و در مفهوم عام آن هر آنکسی که پیامبر - صلی الله علیه و آله وسلم را - در حالی که به او ایمان داشته – ملاقات کرده است؛ داخل میباشد، و از اینجا در مورد برخی از آنها گفته میشود که: صحبت وی یک سال بوده، یا یک ماه، و یا یک ساعت، و امثال آن، و صحابۀ کرام در میان خود بر یکدیگر برتری دارند، مثلاً عبدالرحمن بن عوف و همسان او از پیشگامان نخستین، از کسانی که پیش از فتح – یعنی فتح حدیبیه – در راه الله مال خود را به خرج رسانیدند؛ بلندمرتبهتر اند از خالد بن الولید و غیره از آنانیکه بعد از حدیبیه اسلام آوردند و انفاق کردند و جهاد نمودند، پس اینها (از نگاه فضیلت وبرتری) بائینتر از آنها اند، الله تعالی فرموده است: ((لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى)) [سورۀ حدید: 10] «كسانی از شما كه پيش از فتح (فتح حدیبیه به سپاه اسلام كمک كردهاند و از اموال خود) بخشيدهاند و (در راه الله) جنگيدهاند، (با ديگران) برابر و يكسان نيستند. آنان درجه و مقامشان فراتر و برتر از درجه و مقام كسانی است كه بعد از فتح (در راه اسلام) بذل و بخشش نمودهاند و جنگيدهاند. اما به هر حال، الله به همه، وعدۀ پاداش نيكو داده است».
پس کسانیکه پیش از فتح همصحبت آنحضرت - صلی الله علیه و آله وسلم - شده اند از درجۀ صحبت آنقدر برخوردار شدند که به سبب آن بر کسانیکه پس از ایشان (مشرف به صحبت شدند) برتری حاصل کردند، تا جایی که پیامبر - صلی الله علیه وآله وسلم - به خالد بن الولید فرمود: ((لاَ تَسَبُّوا أصحَابي)) «اصحاب مرا دشنام ندهید»؛ چون ایشان با او صحبت کردند پیش از صحبت خالد و امثال او.
و مثال دیگری که این برتری بر یکدیگرشان را زیادتر توضیح میکند؛ همان چیزی است که ابوبکر صدیق - رضی الله عنه - را بر تمام صحابه امتیاز بخشیده است، پیامبر - صلی الله علیه و آله وسلم – فرمودند: ((إنَّه لَيسَ مِنَ النَّاسِ أحَدٌ أمَنَّ عليَّ في نفسِه و مالِه مِن أبي بكر بنِ أبي قحافة، و لو كنتُ مُتَّخِذاً مِنَ النَّاسِ خَلِيلاً لاتَّخَذْتُ أبا بكرٍ خَليلاً، و لكن خُلَّةَ الإسلامِ أفضَلُ، سُدُّوا عَنِّي كلَّ خَوخَة ٍ في هذا المسجدِ غيرَ خَوخَةِ أبي بكرٍ)) [9] «همانا از میان همۀ مردم هیچ یکی بيشتر از ابوبكر، با مال وجانش بر من منت نه نهاده است، و اگر من از ميان شما، كسی را بعنوان دوست خالص، انتخاب میكردم، حتماً ابوبكرt را برمی گزيدم. اما دوستی اسلامی از هر گونه دوستی ديگر، بهتر است، همۀ دريچههايی را كه به مسجد باز میشود؛ ببنديد جز دريچۀ خانۀ ابوبكرt را».
و نیز آنحضرت - صلی الله علیه و آله وسلم - در بیان فضیلت ابوبکر - رضی الله عنه - فرموده است: ((إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي إِلَيْكُمْ فَقُلْتُمْ كَذَبْتَ وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: صَدَقَ، وَوَاسَانِي بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ، فَهَلْ أَنْتُمْ تَارِكُوا لِي صَاحِبِي))[10] «همانا الله مرا به سوي شما مبعوث كرد. شما مرا تكذيب كرديد و ابوبكر مرا تصديق كرد، و مرا با جان و مالش همراهی نمود. پس آيا صاحبم را برايم میگذاريد؟!» اینجا هم او را به نام «صحبت» تخصیص داد، همچنان قرآن نیز او را به این نام تخصیص نموده است: ((ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا))[سورۀ توبه: 40] «آن گاه که پيغمبر خطاب به صاحبش (ابوبکر) گفت: غم مخور كه البته الله با ما است (و ما را حفظ مینمايد و كمک میكند)»
و فضیلت عمر بن الخظاب - رضی الله عنه - را نیز پیامبر - صلی الله علیه و آله وسلم - بیان نموده فرموده است: ((جَعَلَ اللهُ الحَقَّ على لسَانِ عُمَرَ و قَلْبِه))[11] «الله متعال حق را در زبان و دل عمر گردانیده است»، و نیز جنابشان خطاب به عمر - رضی الله عنه - فرمودند: ((و الَّذِي نَفسِي بيده ما لَقِيَكَ الشَّيطَانُ قَطُّ سَالِكًا فَجًّا إلاَّ سَلَكَ فَجًّا غَيرَ فَجِّكَ))[12] «قسم به ذاتیکه جانم به دست اوست! هرگز شیطان با تو در راهی روبرو نمیشود؛ مگر اینکه راه دیگری را غیر از راه تو اختیار میکند».
و حضرت عمر بلکه حتی حضرت ابوبکر - رضی الله عنهما - بالای مسلمانان هیچ منافقی را والی نگذاشتند، وهمچنان از خویشاوندان خود هیچ کسی را والی نگذاشتند.[13]
و البته صحابۀ کرام – رضی الله عنهم - به این برتری میان یکدیگرشان اقرار نمودهاند، امام احمد در مسند حضرت علی – رضی الله عنه – روایت نموده است که (یک تن از تابعین به نام:) وهب السوائی گفت: علی – رضی الله عنه – به ما خطبه داد و فرمود: «بهترین این امت بعد از پیامبرشان کیست؟» گفتم: شما یا امیر المؤمنین! فرمود: «نه خیر، بهترین این امت بعد از پیامبرشان: ابوبکر سپس عمر - رضی الله عنهما – است، و ما این را دور نمیدانستیم که سکینه (سخن آرامشآور) بر زبان عمر – رضی الله عنه – جاری شود».
و با وجود این برتری میان شان؛ همۀ ایشان عدول و راستگو بودند.
2- اینکه در میان مهاجرین هیچ یکی متهم به نفاق نبود.
3- اینکه در میان انصار نیز تا بعد از غزوۀ بدر هیچ یکی از ایشان متهم به نفاق نبود.
4- اینکه نفاق بعد از غزوۀ بدر از برخی از اهل مدینه پدید آمد، و آنهم بخاطر آنکه هنگام سرداران و اکثریت آنها مشرف به اسلام شدند؛ باقی ماندۀ آنها - در مقابل عزت و شوکت اسلام و به ظهور آمدن آن در میان قومشان – ناجار نفاقانه در ظاهر مسلمان شدند.
5- اینکه پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و آنانیکه بعد از فتح مسلمان شدند؛ عدالت شان برملا گردید و راستگویی شان پابرجا شد از راههای ذیل:
أ- تزکیه و ستایش ایشان از جانب الله متعال: ((وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ))[سورۀ توبه: 100] «وپيشگامان نخستين از مهاجرین و انصار و كسانیكه به نيكی روش آنان را در پيش گرفتند و راه ايشان را به خوبی پيمودند؛ الله از آنان خوشنود است و ايشان هم از الله خوشنودند، و الله برای آنان بهشت را آماده ساخته است كه در زير (درختان وكاخهای) آن رودخانهها جاری است، و جاودانه در آنجا میمانند. اينست پيروزی بزرگ».
ب- تزکیه و ستایش ایشان از جانب رسول الله – صلی الله علیه و آله وسلم – آنجا که فرمودند: ((لا تَسُبُّوا أَصْحَابِي، فَإنَّ أَحَدَكُمْ لَو أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلا نَصِيفَهُ))[14] «اصحاب مرا دشنام ندهيد. زيرا اگر يكی از شما (در راه الله) به اندازۀ كوه احد، طلا انفاق كند؛ باز هم به اندازۀ يک مُد، بلکه به اندازۀ نیم مُد آنها رسیده نمیتواند» (مُدّ : پيمانهای است كه برخی آنرا به اندازۀ پُری دوكفِ دست دانستهاند).
و فرمودند: ((خَيْرُ النَّاسِ قَرْنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ))[15] «بهترين مردم، كسانی هستند كه در عهد و زمان من بسر میبرند (صحابه)، سپس كسانیكه بعد از آنها میآيند (تابعين)، سپس كسانیكه پس از آنها میآيند (تبع تابعين)».
ت- اینکه سبقت نمودگان به دین اسلام از مهاجرین و انصار به صداقت و عدالت کسانیکه بعد از ایشان آمدهاند گواهی دادهاند.
ث- اینکه جامعۀ صحابۀ کرام، جامعۀ بیدار بود که به نیرنگ و دسیسههای منافقین آگاه بوده، و همه حرکات آنها را مراقبت نموده، و در بسیاری از مواقف با آنها مواجهه میکردند، و آنهم عمل به فرمودۀ اوتعالی: ((هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ)) [سورۀ منافقون: 4] «ایشانند دشمنان واقعی، پس از ایشان باحذر باشید» و در راه شناخت منافقین، قرآن کریم صحابۀ کرام را با وصف دقیق ایشان؛ کمک میکرد، تا جایی که منافقین همیشه از وصف قرآن مر ایشان را سخت حذر میکردند: ((يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِم قُلِ اسْتَهْزِئُواْ إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ)) [سورۀ توبه: 64] «منافقان میترسند كه سورهای برضدّ ايشان نازل شود و آنچه را که در دل دارند به رويشان بياورد و آشكارش سازد. بگو: هر اندازه میخواهيد مسخره كنيد، بیگمان الله آنچه را كه از آن بيم داريد (و در پنهان داشتنش میكوشيد) آشكار و هويدا میسازد».
و از جملۀ آنچه در قرآن کریم در بیان اوصاف آنها آمده است این فرمودۀ اوتعالی است: ((وَلَوْ نَشَاء لأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ)) [سورۀ محمد: 30] «و اگر ما بخواهیم آنان را حتماً به تو نشان میدهيم، و آنگاه البته تو آنها را از روی قيافه و نشانۀ شان خواهی شناخت. و تو قطعاً آنان را از روی طرز سخن و نحوۀ گفتار میشناسی. و الله از كارهايتان آگاه است». وقرآن کریم وصف آنها را روشنتر بیان نموده: ((إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلاَةِ قَامُواْ كُسَالَى يُرَآؤُونَ النَّاسَ وَلاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً)) [سورۀ نساء:142] «بیگمان منافقان (به خيال خام خود) الله را فریب میدهند! در حالیكه الله متعال خود ايشان را فریب میهد. و هنگامیكه برای نماز برمیخيزند، سست و بیحال به نماز میايستند، خود را به مردم نشان میدهند و الله را جز اندکی ياد نمیكنند».
و با این هم قرآن کریم آمده است تا آنها را در بسیاری از مواقف و احداث رسوا بسازد، و آنهم با ذکر اوصاف آنها نه نامهایشان، چون اوصاف آنها در جنس بشری در هر زمان تکرار میشود، پس مؤمنان از متصف شدن به آن اوصاف و همچنان از کسانیکه به آن متصف هستند؛ باحذر میباشند.
و البته پیامبر – صلی الله علیه و آله وسلم – محبت و خوببینی انصار را نشانۀ ایمان، و بدبینی ایشان را نشانۀ نفاق گردانیده است، و صحابی جلیل «حذیفه بن الیمان» را از نامهای نافقین خبر داده است، بناءً عمر بن الخطاب و غیره از صحابه – رضی الله عنهم – بر کسیکه حذیفه – رضی الله عنه – بالای او نماز جنازه نمیخواند؛ نماز نمیخواندند.
و در مورد آگاهی صحابه – رضی الله عنهم – به صفات منافقین و صراحت برخی از ایشان به شناخت افرادی از منافقین؛ به این دو قصه اکتفا میکنم:
قصۀ اول: بعد از عقب نشینی عبدالله بن ابی بن سلول (سردار منافقین) از لشکر مسلمانان که بخاطر روبرو شدن با لشکر مشرکین در غزوۀ احد بر آمده بودند؛ واقع شده است، و آن از این قرار است که: عبدالله بن ابی بن سلول از خود یک جایگاهی داشت که هر روز جمعه آنرا نشان میداد، و آنرا باعث شرف و بلندقدری خود وقوم خود میشمارید، و کسی هم آنرا برایش انکار نمیکرد، و او هم در میان قوم خود شرافتمند و بلندقدر بود، آن جایگاه از این قرار بود که: هر روز جمعه پس از اینکه رسول الله – صلی الله علیه و آله وسلم – برای خطبه بر منبر مینشست؛ عبدالله بن ابی برمیخاست و میگفت: ای مردم! این رسولالله – صلی الله علیه وسلم – است که در میان شما میباشد، الله متعال شما را توسط او کرامت و عزت بخشیده است، پس کمکش کنید و از او پشتیبانی نمائید، و برای او گوش دهید و از او فرمانبرداری کنید. سپس مینشست، و چون در غزوۀ احد آن کار زشت خود را که کرد، و با برخی از مردم از لشکر مسلمانان جدا شده بازگشت؛ (در نخستین جمعه پس از جنگ احد) برخاست تا همان جایگاه خود را نشان دهد و سخن همیشگی خود را تکرار کند، ولی مسلمانان از هر طرفش از لباسهایش گرفتند، و گفتند: بنشین، ای دشمن الله! تو شایستگی این این جایگاه را نداری و لایق این حرفها نیستی، و حال آنکه آن کار زشت را انجام داده ای. پس او از بالای سر و گردن مردم و از میان جمعیت به بیرون رفت، و میگفت: سوگند به الله! گویا سخن زشتی گفتم که برخاستم تا او را تأیید کنم.[16]
قصۀ دوم: قصۀ نماز خواندن پیامبر – صلی الله علیه و آله وسلم – در خانۀ عتبان بن مالک – رضی الله عنه – است، چون عتبان – رضی الله عنه – دیدارش ضعیف شده بود، بناءً از رسولالله – صلی الله علیه و آله وسلم – خواهش کرد که آمده و در گوشهای از خانۀ وی نماز بخواند تا آنجا را برای خود نمازگاه بگرداند، پس کسانی که همراه با رسولالله – صلی الله علیه و آله وسلم - آنجا حاضر شده بودند؛ میان خود در مورد منافقین گفتگو کردند، امام نووی – رحمه الله – در شرح این حدیث از صحیح مسلم، بر گفتگوی آنها تعلیق نموده میگوید: آنها حال منافقین و کردارهای زشت ایشان و آنچه را که از ایشان میدیدند یاد کردند.[17]
ج- اینکه از علی بن ابیطالب و اهل البیت – رضی الله عنهم و ارضاهم – ثابت نشده است که عموم صحابه را در صداقت و عدالت شان تهمت کرده باشند، بلکه با آنها یکجا دوستانه و برادرانه زندگی کردند.
ح- اینکه وجوب محبت و قدردانی اهل البیت از جمله اموری است صحابۀ کرام – رضی الله عنهم – آنرا برای ما نقل کردهاند، پس آیا پاداش آنها از جانب کسانیکه دعوای محبت صادقانه با اهل البیت دارند؛ همین است که عدالت آنها را انکار نموده و آنها را به نفاق تهمت میکنند؟!
خ- کسی که عدالتش ساقط بوده چگونه برای او از جانب الله توفیق نوشته میشود؟! وچگونه دلهای بسیاری از ایشان بر یک شریعت جمع شده و آنرا در هنگام دعوت پیامبرشان پاک و صاف برداشتند، و بعد از وفات پیامبرشان نیز بر آن ادامه دادند؟! چرا آنرا بعد از وفاتش ترک نکردند؟!
و شاید ما بپرسیم: آیا آن خلاف و درگیریی که میان صحابه – رضی الله عنهم - رخ داد کدام اثری در تشکیک در مورد عدالت آنها و توصیف آنها به نفاق؛ گذاشته است؟
جواب اینکه: علمای کرام همه گفتهاند که انبیاء – علیهم السلام – معصوماند، اما غیر آنها از صدیقین و شهداء و صالحین معصوم نیستند، بلکه از آنها اشتباه سر میزند، مگر الله متعال آن اشتباه را توسط توبه و استغفار و نیکوئیهایی که در عقب آن کرده میشود، و همچنان به سبب مصیبتهایی که در دنیا دامنگیر آنها میشود؛ میآمرزد، و صحابۀ کرام اضافه بر آنچه یاد نمودیم به سبب جهاد و نصرت شان دین اسلام را نیز گناهان شان آمرزیده میشود.
این هم در حالی است که آن اشتباه از ایشان از روی عمد و قصد صورت گرفته باشد، اما اگر از روی اجتهاد واقع شده باشد و بر این باور که ایشان برحق اند؛ پس در این صورت برای کسیکه درست کرده است دو اجر داده میشود: یکی اجر اجتهاد، و دیگری اجر درستکاری، و برای کسیکه اشتباه کرده است فقط یک اجر داده میشود که اجر اجتهاد است.
و این همان چیزی است که در مورد فتنههایی که میان صحابه واقع شده است؛ گفته میشود، با دانستن اینکه بسیاری از صحابه از آن فتنهها خود را دور گرفتند و در آن شرکت نکردند.
پس از این، آیا از عدل و انصاف اینست که گفته شود: هر اشتباه کننده گنهگار است؟! و این قول را بر آنچه میان صحابۀ کرام واقع شده است از فتنهها؛ تطبیق کند؟! و آنرا عذری بداند برای آنکه بالای صحابه به عدم عدالت و تهمت آنها به نفاق و کفر؛ حکم کند؟!
البته قرآن کریم گواه است بر آنکه جنگ و قتال مؤمنان با هم ایشان را از اصل ایمان بیرون نمیکند، الله تعالی فرموده است: ((وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ . إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ)) [سورۀ حجرات: 9- 10] «وهرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در ميان آنان صلح برقرار سازيد. پس اگر يكی از آنان در حق ديگری ستم كند و تعدی ورزد (و صلح را نپذيرفت)، آنگاه با آن دستهای كه ستم میكند و تعدی میورزد بجنگيد تا زمانی كه به سوی اطاعت از فرمان الله برمیگردد (و حكم او را پذيرا میشود) پس هنگامی که بازگشت و فرمان الله را پذيرفت، در ميان ايشان دادگرانه صلح برقرار سازيد، وعدالت را بكار بريد، چرا كه الله عادلان را دوست دارد . فقط مؤمنان برادران همديگرند، پس ميان برادران خود صلح و صفا برقرار كنيد، و از الله ترس و پروا داشته باشيد، تا به شما رحم شود».
الله – سبحانه وتعالی – آنها را با وجود جنگ و قتال و تجاوزگری؛ مؤمنان وبرادران گردانیده است، بلکه با دستور وی به جنگ با گروه تجاوزگر؛ آنها را مؤمنان گفته است، و پیامبر – صلی الله علیه و آله وسلم – در شأن حسن – رضی الله عنه – فرموده است: ((ابنِي هَذا سَيِّدٌ، وَلَعَلَّ اللهَ أن يُصْلِحَ عَلى يَدَيْهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ عَظِيْمَتَيْنِ مِنَ المُسْلِمِينَ)) [18] «این پسر من سرداری است، و البته الله متعال بر دست او میان دو گروه بزرگی از مسلمانان صلح و آشتی را بکار خواهد آورد». پس ببینید هردو گروه را مسلمان نامید.[19]
بناءً هر چیزی که ظلم و ستم و تجاوزگری باشد عموم مردم را از ایمان بیرون نمیسازد، و لعن و نفرین آنها را واجب نمیگرداند، پس چگونه میتوان اینگونه امور، آن کسانی را که بهترین قرنها بودند؛ از ایمان خارج سازد؟!
و در پایان میباید گفت:
اهل سنت به عدالت صحابه معتقد اند، و جرح نمودن آنها را جایز نمیدانند، و آنها را معصوم هم نمیپندارند، و اینکه عدالت آنها در قوت ایمان شان نهفته است، ایمانی که آنها را از جرئت بر دروغ گفتن علیه رسولالله – صلی الله علیه و آله وسلم – باز میداشت.
پس به هر آن کسیکه در عدالت صحابۀ کرام – رضی الله عنهم و ارضاهم – کتک میزند، و آنها را به نفاق تهمت میکند، و به کفر آنها حکم میکند؛ این سخنها را تقدیم میداریم:
- آیا به تزکیه و پاک داشتن الله مر ایشان را قناعت نمیکنی؟!
- آیا به تزکیه و پاک داشتن رسولالله – صلی الله علیه و آله و سلم – مر ایشان را وسفارش وی در مورد آنها؛ راضی نیستی؟!
- آیا ثنا و ستایش علی – رضی الله عنه – بر ایشان و محبت و دوستی او با ایشان در تو تأثیر نمیگذارد؟!
- امیدوارم خود را از تمام آنچه شنیدهای از طعن و ناسزا گویی در شأن آنها – رضی الله عنهم – خالی ساخته و در موارد ذیل تفکر و دقت کن:
1- منافقی که در ظاهر خود را مسلمان معرفی میکند و در باطن کافر است؛ هرگز چیزی از آن دینی که بد میبیند و دوست ندار روایت نمیکند و آنرا برای مردم یاد نمیدهد.
2- الله – سبحانه وتعالی – حفاظت و نگبانی دینش را به عهده گرفته است، پس آیا نقل و پخش دین خود را به عهدۀ منافقین میگذارد؟! هرگز الله از اینکار پاک ومنزه است، و همۀ خردمندان میدانند که اینکار برای یک عاقلی لایق نیست پس چگونه برای الله – جل جلاله – لایق میباشد؟!
3- فرض کن که برخی از منافقان چیزی از احادیث را روایت کردند، این باکی ندارد چون آنچه روایت میکنند: یا موافق قرآن و روایات دیگر میبوده باشد، و یا مخالف آنها، پس آنچه موافق آنها است هیچ شکی در صحت آن نیست، و اگر مخالف آنها بود به بطلان آنها یقین میداشته باشیم.
و آن سوال بزرگی که با آن، مقالۀ خود را به پایان میرسانیم اینست:
ما ایمان داریم که پیامبر – صلی الله علیه و آله وسلم – حق است، وقرآن حق است، و کسیکه به ما قرآن را رسانیده و برای ما سنت رسولالله – صلی الله علیه و آله وسلم – را نقل کرده است؛همانا اصحاب آنحضرت – رضی الله عنهم – اند، پس شما میخواهید گواهان ما را کتک زنید؟ و در نتیجه کتاب الله و سنت رسولالله را باطل قرار دهید؟!
- أعوذ بالله من الشیطان الرجیم:
((مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً)) [سورۀ فتح: 29] «محمد فرستادۀ الله است، و كسانیكه با او هستند در برابر كافران تند و سرسخت، و نسبت به يكديگر مهربان و دلسوزند. ايشان را در حال ركوع و سجود میبينی. آنان همواره فضل الله را میجويند و رضای او را میطلبند. نشانۀ ايشان بر اثر سجده در پيشانیهايشان نمايان است. اين، توصيف آنان در تورات است، و اما توصيف ايشان در انجيل چنين است كه همانند كشتزاری هستند كه خوشههای خود را بيرون زده، و آنها را نيرو داده و سخت نموده و بر ساقههای خويش راست ايستاده باشد، بگونهای كه باغبانان را به شگفت میآورد. (صحابۀ کرام نيز همين گونهاند. آنی از حركت باز نمیايستند، و همواره جوانه میزنند، و جوانهها پرورش میيابند و بارور میشوند، و باغبانانِ بشريت را بشگفت میآورند. اين پيشرفت و قوّت و قدرت را الله نصيب صحابه کرده است) تا كافران را به سبب آنان خشمگين كند. الله به كسانی از ايشان كه ايمان بياورند وكارهای شايسته بكنند آمرزش و پاداش بزرگی را وعده میدهد».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- منابع :
[1]- الاستيعاب (1/ 6 ) [و جمله: «فما رآه ...» تا آخرش را یاد نکرده است]، حلية الأولياء (1/375).
[2]- البداية والنهاية (8/6) ، حلية الأولياء (1/76 ).
[3]- روايت مسلم: كتاب الزهد و الرقائق شمارۀ حدیث: (2979).
[4]- السيرة لابن هشام (2/63 ) ، ورواه الإمام أحمد ( 15804) حديث قوي ،انظر الموسوعة الحديثية مسند أحمد بإشراف شعيب الأرنؤوط (ح/15798)، قال الهيثمي : ورجال أحمد رجال ابن اسحق وقد صرح بالسماع ( 6/44 ).
[5]- أحمد ( ح /14469 )صحيح ، انظر الموسوعة الحديثية مسند أحمد بإشراف شعيب الأرنؤوط(ح/14456) ، وابن حبان في صحيحه ( ح /7012 ) ، والحاكم في المستدرك ، وصححه ، ووافقه الذهبي ( ح /4251 ) .
[6]- ابن حجر گفته است: من به نام این مرد انصاری اطلاع نیافتم، مگر آنرا از دمیاطی نقل کرده ام. نگاه: فتح الباري شرح صحيح البخاري (5/298).
[7]- البخاري ، كتاب الصلح ، باب ما جاء في الإصلاح بين الناس (ح/2545).
[8]- البخاري ، كتاب تفسير القرآن ، باب ولتسمعن من الذين أوتوا الكتاب من قبلكم ومن الذين أشركوا أذى كثيرا (ح/4290 ).
[9]- البخاري ، (ح/455 ).
[10]- البخاري ، (ح/3461 ).
[11]- أبو داود (ح/2961 ).
[12]- البخاري ، (ح/2396 ).
[13]- فتاوى شيخ الإسلام ابن تيميه: باب الخلافة والملك .
[14]- البخاري ، كتاب المناقب ، باب باب قول النبي صلى الله عليه وسلم لو كنت متخذا خليلا (ح/3470 )، و مسلم ، كتاب فضائل الصحابة ، باب تحريم سب الصحابة رضي الله عنهم (ح / 2540).
[15]- البخاري ، كتاب المناقب ، باب فضائل أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم ( ح/3451 )، و مسلم ، كتاب فضائل الصحابة ، باب فضل الصحابة ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم ( ح /2533 ).
[16]- سيرة ابن هشام (3/46 ).
[17]- النووي في شرح مسلم (1/243).
[18]- رواه الإمام أحمد في مسند البصريين .
[19]- فتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية باب الخلافة والملك .